جدول جو
جدول جو

معنی گردن انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

گردن انداختن
(زَ اَ فَ دَ)
سر عجزفروآوردن و این مقابل گردن تافتن بود. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گردن انداختن
سر عجز فرود آوردن
تصویری از گردن انداختن
تصویر گردن انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردن افراختن
تصویر گردن افراختن
گردنکشی کردن، خودنمایی کردن، تکبر کردن، برای مثال بلندآواز نادان گردن افراخت / که دانا را به بی شرمی بینداخت (سعدی - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نِ دِ)
در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن:
چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد
جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ)
قدرت از خود نشان دادن. خودنمایی کردن. مقاومت. ایستادگی:
ببردیم بر دشمنان تاختن
نیارست کس گردن افراختن.
فردوسی.
هرکه بیهوده گردن افرازد
خویشتن را به گردن اندازد.
سعدی.
بلندآواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بیشرمی بینداخت.
سعدی (گلستان).
میفراز گردن به دستار و ریش
که دستار پنبه ست و ریشت حشیش.
سعدی (بوستان).
و رجوع به گردن افراشتن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شُ دَ)
لرد انداختن سرکه و آب غوره و غیره، لرت افکندن. لرد افکندن. رجوع به لرت افکندن و لرد و لرت افکندن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ سَ رِ کَ نِ / نَ دَ)
گود کردن، چنانکه بیماری چشم کسی را: این تب چندروزه چشمهای او را یک بند انگشت گود انداخته است. (مؤلف). رجوع به گود افتادن شود
لغت نامه دهخدا
خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریه انداختن
تصویر گریه انداختن
((~. اَ تَ))
گریاندن، گریانیدن
فرهنگ فارسی معین